صلوات بفرست



کتاب ها شگفتی ها وعجایب دنیا در بعد از ظهور امام زمان (علیه السلام)

بخش بخش:

کتابخانه مهدوى الشخص نویسنده:

شیخ میرزا حسین طبرسی نوری تاریخ تاریخ: ۲۹ / ۴ / ۱۳۹۳ هـ.ش نمایش ها نمایش ها: ۹۱۶۰ نظرات

نظرات: ۰


شگفتی ها وعجایب دنیا در بعد از ظهور امام زمان (علیه السلام)
(به همراه اوصاف وویژگی های خاص آن حضرت)

نویسنده: حسین طبرسی نوری
مشخصات نشر: قم شمیم گل نرگس ۱۳۸۵

فهرست

مقدمه ناشر
مقدّمه مؤلّف
امتیاز نور وسایه وشبح امام زمان (علیه السلام)
شرافت نَسَب امام زمان (علیه السلام)
بردن امام زمان (علیه السلام) در روز ولادت به سراپرده عرش
دارا بودن خانه ای به نام بیت الحمد
جمع میان کنیه رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) واسم مبارک آن حضرت
حرمت بردن نام امام زمان (علیه السلام)
آخرین وصایت حجّت در روی زمین
سپرده شدن به روح القدس
معاشرت وهمنشینی نکردن با کفّار ومنافقین واهل فسق
نبودن بیعت احدی از ستمگران بر گردنش
داشتن علامتی مانند علامت ختم نبوّت حضرت رسول (صلی الله علیه وآله وسلم)
القاب متعدّد حضرت مهدی (علیه السلام)
ظهور نشانه های عجیب وغریب آسمانی وزمینی
ندای آسمانی با اسم حضرت حجّت (علیه السلام) همزمان با ظهور
کند شدن واز سرعت افتادن حرکت سریع افلاک
آشکار شدن کتاب امیر المؤمنین (علیه السلام)
سایه انداختن ابری سفید بر سر مبارک امام زمان (علیه السلام)
قرار داشتن ملائکه واجنّه در لشکر حضرت مهدی (علیه السلام)
جوان ظاهر شدن امام زمان (علیه السلام)
از بین رفتن وحشی گری ونفرت از میان حیوانات
حاضر بودن جمعی از مردگان در رکاب امام زمان (علیه السلام)
خارج شدن گنجها وذخیره های زمین
زیاد شدن باران ودرختان میوه وسایر نعمتهای زمین
کامل شدن عقل مردم وبه آخرین حدّ خود رسیدن علوم
قوّت دیدگان وگوشهای امام زمان (علیه السلام) واصحاب آن حضرت
طول عمر اصحاب وانصار امام زمان (علیه السلام)
رفتن سختی ها وبلاها از بدنهای یاران امام زمان (علیه السلام)
دادن نیروی چهل مرد به هر یک از یاران امام زمان (علیه السلام)
غنی شدن خلق به نور حضرت مهدی (علیه السلام)
همراه بودن پرچم رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) با امام زمان (علیه السلام)
زره رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) فقط اندازه قدّ شریفِ امام است
ابر مخصوص حضرت قائم (علیه السلام) که در آن رعد وبرق است
برداشته شدن تقیه وترس از کفّار ومشرکان ومنافقان
منتشر شدن سلطنت حضرت مهدی (علیه السلام) در تمام روی زمین
پرشدن تمام زمین از عدل وداد
حکم کردن در میان مردم بوسیله علم امامت
آوردن احکام ویژه ای که تا زمان حضرت قائم (علیه السلام) ظاهر واجراء نشده است
پیدا شدن تمام مراتب علوم
آوردن شمشیرهای آسمانی برای اصحاب امام زمان (علیه السلام)
اطاعت حیوانات از یاران حضرت قائم (علیه السلام)
جاری شدن نهری از آب ونهری از شیر از پُشت شهر کوفه
امتیاز دادن خداوند متعال به حضرت قائم (علیه السلام) در شب معراج
فرود آمدن حضرت عیسی از آسمان برای یاری امام زمان (علیه السلام)
جایز نبودن هفت تکبیر بر جنازه احدی بعد از حضرت علی (علیه السلام) جز بر جنازه حضرت قائم (علیه السلام)
قتل دجّال ملعون که از عذابهای الهی است
پایان یافتن سلطنت ستمگران وظالمان

مقدمه ناشر
بسمه تعالی

یکی از وظایف مسلمین در زمان غیبت امام زمان (علیه السلام)، گسترش نام ویاد آن حضرت می باشد. بر این اساس ودر راستای تحقّق بخشیدن به این هدف، ابزارهای فرهنگی سهم عمده ای را دارا می باشند که نشر وپخش کتاب یکی از این ابزارها می باشد.
ما به حول وقوّه الهی سعی داریم با استفاده از امکانات محدود خود در زمینه آگاهی بخشیدن به مسلمانان وبلکه تمام مردم جهان پیرامون وجود مقدّس امام زمان (علیه السلام) وزنده کردن یاد آن حضرت در اذهان مردم تلاش نمائیم.
به این اُمید که تمام جهانیان به وجود حضرت ایمان بیاورند وبا رشدفکری واصلاح خویشتن، خود را آماده ظهور امام زمان (علیه السلام) نمایند وبدین وسیله، سعادت درک بهشت دنیایی این جهان یعنی زندگی در زمان دولت حقّه امام زمان (علیه السلام) را پیدا کرده وسعادت دنیا وآخرت را کسب نمایند.

واحد تحقیقاتی گُل نرگس

مقدّمه مؤلّف

این (کتاب) در بیان ویژگی های حضرت مهدی (ع) ومقایسه آن با تمام انبیاء واوصیاء - صلوات الله علیهم - وسلسله بلند مرتبه، غیر از بعضی از اجداد پاک ومطّهر خود (ع) می باشد.
اگر چه شرح آن از قوّه بیان خارج است ولی حضرت مهدی (ع) کسی است که خداوند متعال، مژده ظهور ایشان را به تمام انبیاء خود، از حضرت آدم (ع) تا حضرت خاتم(ع) داده است.
خلاصه آنکه خداوند متعال چنین شخصی بزرگواری را در خزانه قدرت خود محفوظ داشته تا در پایان روزگار (آخراّمان)، زمانی که همه انبیاء واولیاء الهی از رسالت خویش فارغ می شوند وکفر وحکومت شیطان، همه جا را فرا می گیرد، ایشان را ظاهر سازد واسباب سلطنت وریاست را برای ایشان مهیّا فرموده که تمام جهان را مسخّر کند وهمه جهانیان را هدایت نماید ودر هیچ سرزمینی، جایی نمی ماند، مگر آنکه صدای لا اله الّا الله» در آنجا بلند شود وهمه به یگانگی خداوند ایمان آورند تا اینکه خداوند تمامی حجّتهای خود را در آنجا ظاهر سازد.
البتّه چنین ریاست بزرگی نیازمند وسایل وامکاناتی است واستعداد وقابلیّتی می خواهد که عظمت وبزرگیشان، به اندازه این کار بزرگ وخدمت برجسته باشد، زیرا که این ریاست به شخص بزرگواری چون حضرت مهدی (ع) واگذار شده وبه ایشان اختصاص دارد.
پس تمام مقدّمات آن باید در حدّ ومرتبه بالایی باشد، چرا که کم وکیف وقدر ومنزلت آن را هیچکس جز خداوند باعظمت نمی داند وآنرا درک نمی کند، همچنانکه در دعای ندبه آمده است: بنفسی انت من عقید عزّ لایسامی»(۱).
خداوند بگونه ای، بزرگی وعظمت ایشان را مقرّر کرده است که هیچ اندیشه وتفکّری نمی تواند به نهایت بزرگی وجایگاه عظیم آن، راه پیدا کند.
نعمانی در کتاب غیبت»، از کعب الأخبار روایت کرده است که: خدای تعالی، هر آنچه را که به پیامبران داده، به ایشان زیادتر می دهد ووی را نسبت به دیگران برتری می دهد».

حسین طبرسی نوری

امتیاز نور وسایه وشبح امام زمان (ع)
در کتاب غیبت» از شیخ جلیل فضل بن شاذان به دو سند آمده است که عبدالله بن عباس گفت:
رسول خدا (ع) فرمودند: وقتی به معراج رفتم وآسمانها را سیر کردم به سدرة المنتهی رسیدم، از جانب خداوند ندا آمد که: ای محمّد!»
گفتم: لبّیک؛ لبّیک ای پروردگار من!»
خداوند عالم فرمود: ما هیچ پیغمبری را بر اهل دنیا نفرستادیم تا روزهای زندگی ونعمت او پایان یابد مگر آنکه دعوت خود را به انجام برساند وبرای هدایت مردم پس از خود وصیّ وجانشینی را قرار دهد تا از دین او نگهبانی کند وما حضرت علی (ع) را جانشین تو وامام امّت تو قرار داده وپس از او حسن وحسین وعلیّ بن الحسین ومحمّد بن علی وجعفر بن محمّد وموسی بن جعفر وعلیّ بن موسی ومحمّد بن علی وعلیّ بن محمّد وحسن بن علی وحجّة بن الحسن(ع) قرار دادیم؛ حال ای محمّد! سرت را بالا کن».
چون سرم را بالا کردم، نورهای علی وحسن وحسین ونُه تن از فرزندان حسین را دیدم وحجّت (حضرت مهدی(ع)) را در میان آنها دیدم که همچون ستاره ای می درخشید.
خدای تعالی فرمود: این ها، جانشین وحجّتهای من در روی زمین ونیز جانشین واوصیایت بعد از تو هستند. خوشا به حال کسی که با آنها دوستی کند ووای بر کسی که با آنها دشمنی نماید».
شیخ جلیل، ابوالحسین بن محمّد بن احمد بن شاذان در کتاب ایضاح دفاین النّواصب» واحمد بن محمّد بن عیاش در کتاب مقتضب الاثر» از ابی سلیمان که چوپان پیامبراکرم (ع) بود روایت کردند که رسول خدا (ع) فرمود: شبی که مرا بسوی آسمان بردند، خداوند جلّ جلاله فرمود: من، تو وعلی وفاطمه وحسن وحسین واولاد او را از اصل نوری از نور خودم آفریدم. ای محمّد! آیا دوست داری که ایشان را ببینی؟»
گفتم: بلی! ای پروردگار من»
خداوند فرمود: به سمت راست عرش، نگاه کن».
چون نگاه کردم، علی وفاطمه وبقیّه تا حسن بن علی را دیدم که در میان مکانی از نور ایستاده بودند ونماز می خواندند ودر میان آنها حضرت مهدی (ع) مانند کوکب درخشنده ای در حال درخشیدن بود».
پوشیده نماند که اختلاف مضمون روایاتی که در مورد معراج است بخاطر اختلاف مضمون خبر نیست بلکه به سبب متعدّد بودن روایت کنندگان است، بعضی از اخبار حفظ وبعضی فراموش شده اند وبعضی دیگر هم از بین رفته اند واین مضامین حمل بر تعداد معراج رفتن پیامبر(ع) نیز هست که در همه آنها به امر ولایت تأکید شده است چنان که در کتاب خصال» نوشته صدوق روایت شده که پیامبر اکرم (ع) را ۱۲۰ مرتبه به معراج بردند ودر همه مراتب هم خدای تعالی، پیامبر (ع) را به دوستی وولایت علیّ بن ابیطالب (ع)سفارش می کرد وحتّی زیادتر از دیگر فرایض سفارش می فرمود.
در کتاب مقتضب» روایت دیگری از حضرت باقر(ع) در ذکر ائمّه (ع) در شب معراج ودیدن انوار ایشان روایت شده است که رسول خدا(ع) فرمود: علی ودیگر ائمّه تا حسن بن علی (ع) را دیدم وحضرت حجّة(ع) در میان آنها چون ستاره ای درخشان بود.
گفتم: ای پروردگار من! اینها کیستند؟»
فرمود: اینها ائمّه اند واین قائم است که در دنیا حلال مرا حلال می کند وحرام مرا حرام واز دشمنان من انتقام می گیرد. ای محمّد! او را دوست بدار ودوستدار کسی باش که او را دوست دارد».
شرافت نَسَب امام زمان (ع)
بحث دوّم: شریف بودن نَسَب امام زمان (ع) است. زیرا حضرت مهدی (ع) شرافت نَسَب همه آباء طاهرین خود را دارا است ونسبش از طرف مادر به قیصر روم وبه جانب شمعون صفاء، جانشین حضرت عیسی(ع) می رسد. پس در این سلسله بسیاری از انبیاء واوصیاء داخل می شوند که نسب همه آنها به شمعون می رسد.
بردن امام زمان (ع) در روز ولادت به سراپرده عرش
بحث سوّم: بردن آن حضرت در روز ولادت به سراپرده عرش است وخطاب خداوند تبارک وتعالی به او که:
آفرین به تو ای بنده من! که برای نصرت دین من واظهار امر من وهدایت بندگان من آمده ای.
قسم خوردم که بوسیله تو بگیرم وبوسیله تو عطا کنم وتوسّط تو بیامرزم وتوسّط تو عذاب کنم».
دارابودن خانه ای به نام بیت الحمد
چهارم: بیت الحمد، چنانچه نعمان ومسعودی ودیگران از حضرت باقر(ع) روایت کرده اند که فرمود:
از برای حضرت حجّة (ع)، خانه ای می باشد که به آن بیت الحمد می گویند. در آن چراغی هست که از روزی که متولّد شده روشن است تا روزی که خروج کند وبا شمشیر هم خاموش نمی شود».
جمع میان کنیه رسول خدا (ع) واسم مبارک آن حضرت
پنجم: جمع میان کنیه رسول خدا(ع) واسم مبارک آن حضرت است، ودر مناقب» روایت است که حضرت مهدی (ع) فرمود: اسم مرا بگذارید وکنیه مرا نگذارید».
حرمت بردن نام امام زمان (ع)
ششم: حرمت نهادن به نام آن حضرت، چنانچه گذشت(۲).
آخرین وصایت حجّت در روی زمین
هفتم: در روی زمین، وصایت به حضرت مهدی (ع) ختم می گردد.
سپرده شدن به روح القدس
هشتم: غیبت حضرت مهدی (ع) از همان روز ولادت وسپرده شدن به روح قدسی وتربیت شدن آن حضرت در عالم نور وفضای قدسی که هیچ جزیی از اجزای آن به پلیدی ها وکثافات وگناههای بنی آدم وشیاطین آلوده نشده وهمنشینی ومؤانست آن حضرت با ارواح قدسی وفرشتگان درگاه خداوند می باشد.
معاشرت وهمنشینی نکردن با کفّار ومنافقین واهل فسق
نهم: معاشرت ومصاحبت نداشتن با کفّار ومنافقین واهل فسق، وخوف نداشتن وتقیّه ومدارا نکردن با آنها ودوری کردن از آنها وهم منزل نشدن با آنها است.همه حجّتهای خداوند پیش از بعثت وبعد از آن، در ایّام عزلت وغیبت خود با کفّار ومنافقین واهل فسق دوستی ویا دشمنی می کردند وحتّی با یکدیگر ازدواج می کردند ودر ماه رمضان افطار می کردند وامثال این مصیبت ها را دیدند ولی خداوند متعال این حجّت گرامی خود را از همه آنها نگاه داشت بطوری که از روز ولادت تا کنون دست ظالمی به او نرسیده وبا هیچ کافر ومنافقی، مصاحبت وهمنشینی نکرده است. خود را از منازل آنها دور ساخته وبخاطر خوف یا مدارا، از حقّی دست نکشیده است واز طرفی همدم وانیسی مثل خضر داشته وخدمتگزارانش افراد خاصّ بوده اند».
خلاصه اینکه کوچکترین غباری از کردار ورفتار ناشایست نامردان بر گردنش ننشسته وهیچ خاری از خارستان بیگانگان به دامانش نرسیده است. ذلک فضل الله یؤتیه من یشاء»(۳).
نبودن بیعت احدی از ستمگران بر گردنش
دهم: بیعت هیچ ستمگری بر گردن او نیست. چنانکه در کتاب اعلام الوری» از حضرت امام حسن(ع) روایت شده که فرمود: احدی از ما نیست مگر آنکه بیعتی از سرکشان زمان او بر گردنش باشد، مگر قائمی که روح الله، عیسی بن مریم پشت سر او نماز می خواند».
در کتاب کمال الدّین» از امام صادق(ع) روایت شده است که فرمودند: حضرت مهدی (ع) بعد از ولادتش در غیبت فرو می رود تا اینکه بیعتی بر گردن او نباشد وزمانی که قیام می کند، خداوند عزّوجلّ در یک شب، تمام کارهای او را اصلاح می کند».
ونیز حسن بن فضّال از حضرت رضا(ع) روایت کرده است که فرمود: گویا شیعه را می بینم که در وقت مفقود شدن چهارمین فرزند من، او را جستجو می کند اما او را نمی یابند».گفتم: چرا ای فرزند رسول خدا؟» فرمود: بخاطر اینکه امام آنها از آنها غایب می شود».
گفتم: چرا غایب می شود؟» فرمود: برای اینکه بیعتی بر گردن او نباشد تا زمانی که با شمشیر قیام کند».
داشتن علامتی مانند علامت ختم نبوّت حضرت رسول (ص)
یازدهم: داشتن علامتی در پشت کمر ایشان است مثل علامتی که بر پشت مبارک رسول خدا (ع) بود که به آن ختم نبوّت می گفتند.
القاب متعدّد حضرت مهدی (ع)
دوازدهم: القاب متعدّدی به حضرت مهدی (ع) اختصاص داده شده که در کتب آسمانی وروایات معراج، از سایر اوصیاء (ع) ذکر شده است
ظهور نشانه های عجیب وغریب آسمانی وزمینی
سیزدهم: ظهور نشانه های آسمانی وزمینی برای ظهور شادمانه حضرت مهدی (ع) می باشد که این آیات ونشانه ها برای تولّد وظهور هیچ حجّتی منظور نشده است.
در کتاب کافی» از حضرت صادق(ع) روایت شده که این آیه را فرمودند: سنریهم آیاتنا فی الافاق وفی انفسهم حتّی یتبیّن لهم انّه الحقّ»(۴).
ودر تفسیر آن به آیات ونشانه های قبل از ظهور آن حضرت وقیام ایشان اشاره شده است.
وفرمود که: آن مسئله، از نزد خداوند عزّوجلّ حقّ است که خلق آن را می بینند وحتماً آن جناب خروج خواهد کرد».
وآن آیات ونشانه ها بسیار است وذکر کرده اند که نزدیک به چهار صد نشانه می رسد ودر کتاب غیبت» بعضی از آنها ثبت شده است.
یکی از این نشانه ها، سُرخی آسمان است که در بسیاری از روایات نیز آمده است وبه روایت نعمانی از امیرالمؤمنین(ع) نقل شده است که: آن سرخی، اشک چشم حاملان عرش بر اهل زمین است».
ندای آسمانی با اسم حضرت حجّت (ع) همزمان با ظهور
چهاردهم: نزدیک ظهور آن حضرت ندای آسمانی به اسم آن جناب به گوش می رسد، چنانکه علیّ بن ابراهیم در تفسیر آیه شریفه واستمع یوم یناد المناد من مکان قریب»(۵)، از حضرت صادق(ع) روایت کرده است که فرمود: منادی به اسم قائم واسم پدرش ندا می کند».
ودر قرآن نیز آمده که: یوم یسمعون الصّیحة بالحق ذلک یوم الخروج»(۶)، فرمود: فریاد قائم(ع) است».
در کتاب کمال الدّین» از امام باقر(ع) روایت شده است که فرمود: منادی از آسمان ندا می کند که فلان بن فلان امام است؛ ونام او را می برد».
ونیز در آنجا زراره» از امام صادق(ع) روایت است که فرمود: منادی به اسم قائم(ع) ندا می کند».گفت: پرسیدم آیا این ندا برای افراد خاصیّ است یا برای عموم مردم است؟»
فرمود: برای عموم مردم است وهر قومی به زبان خودش می شنود».
در کتاب غیبت» نعمانی از امیرالمؤمنین(ع) روایت شده است که فرمود: منادی از آسمان ندا می کند که: ای گروه مردم! امیر شما فلان است وآن مهدی است که زمین را آنگاه که از ظلم وستم پر شده، از عدل وداد پر می کند».
در تفسیر عیاشی از امام باقر(ع) روایت شده که در حدیثی طولانی به جابر فرمود: اگر این نشانه ها بر شما مشتبه شد، صدایی که از آسمان به اسم او وبه امر او می آید بر شما مشتبه نخواهد شد».
در کتاب غیبت» نعمانی از آن حضرت روایت است که می فرمود: منادی از آسمان به اسم قائم(ع) ندا می کند وکسی که در مشرق ومغرب است می شنود واز ترس این صدا، خوابیده ای نمی ماند مگر اینکه بیدار می شود وایستاده ای نمی ماند، مگر اینکه می نشیند ونشسته ای نمی ماند، مگر اینکه می ایستد».
وفرمود که: آن صدا از جبرئیل است واین واقعه در ، بیست وسوّم ماه رمضان رخ می دهد».
اخبار بسیار زیادی در این زمینه وجود دارد بطوری که این روایات از حدّ تواتر هم گذشته وهمه آنها این موضوع را از واجبات وامری لازم دانسته اند.
شیخ طوسی در کتاب غیبت» خود از سیف بن عمیره روایت کرده است که گفت: نزد منصور بودم، شنیدم که می گفت: ای سیف بن عمیره! چاره ای نیست از منادی که به اسم مردی از فرزندان ابیطالب، از آسمان ندا کند».
گفتم: یکی از مردم نیز این را روایت کرده است».
گفت: قسم به آن که جانم در قبضه قدرت اوست، گوشم شنید که می گفت: منادی به اسم مردی از آسمان ندا می دهد».
گفتم: یا امیرالمؤمنین! هرگز حدیثی مانند این نشنیدم».
گفت: ای شیخ! اگر چنین باشد ما اوّل کسی هستیم که دعوت او را اجابت می کنیم وآگاه باش که او یکی از پسرعموهای ماست».
گفتم: کدام پسر عموی شما؟»
گفت: مردی از فرزندان فاطمه (س)».
آنگاه گفت: ای شیخ! اگر این خبر را از ابی جعفر، محمّد بن علی نشنیده بودم، اگر همه دنیا هم به من می گفتند قبول نمی کردم، ولی کسی که خبر را از او شنیدم محمّد بن علی است».
کُند شدن واز سرعت افتادن حرکت سریع افلاک
پانزدهم: کُند شدن واز سرعت افتادن حرکت سریع افلاک است. چنانکه شیخ مفید، از ابی بصیر واز از حضرت باقر(ع) روایت کرده است که حضرت در حدیثی طولانی در سیر وسلوک حضرت مهدی (ع) فرمودند: حضرت قائم(ع) بر این سلطنت هفت سال درنگ می کند ومقدار هر سال از این هفت سال به اندازه ده سال شماست، آنگاه خداوند آنچه را که می خواهد، انجام می دهد».
گفتم: فدای تو شوم! چگونه هر سال این همه مدّت پیدا می کند؟»
حضرت فرمود: خداوند فلک را به درنگ کردن امر می فرماید وبه همین خاطر روزها وسالها طول می کشد».
گفتم: ایشان می گویند اگر فلک تغییر پیدا کند، عالم نابود می شود».
حضرت فرمود: این سخن دقه است، امّا برای مسلمانان در این سخن، شکّ وشبهه ای نیست، زیرا که خداوند ماه را برای پیامبر خود دو نیم کرد، وقبل از آن آفتاب را برای یوشع بن نون برگرداند وبه طول روز قیامت واینکه آن روز مثل هزار سال است، از آن چه شما می شمارید خبر داد».
ونیز روایست کرده که: مدّت حکومت آن حضرت نوزده سال است که روزها وماههای آن طولانی است».
ونیز عبدالکریم خثعمی از امام صادق (ع) همانند خبر قبلی روایت کرده است.
فضل بن شاذان در کتاب غیبت» خود از امام صادق(ع) روایت کرده است که فرمود: حضرت قائم(ع) هفت سال حکومت می کند که مطابق هفتاد سال از سالهای شما می شود».
وشیخ طوسی در کتاب غیبت» در روایتی طولانی آورده است که: خداوند در زمان آن حضرت به فلک امر می فرماید که گردش او کُند شود تا اینکه در ایّام حکومت او هر روز، ده روز؛ وهر ماه، ده ماه؛ وهر سال، ده سال می شود».
در بعضی از خبرها نیز آمده است که مدّت حکومت حضرت مهدی (ع) بیشتر از این است.
فضل بن شاذان در کتاب غیبت» از حضرت باقر(ع) روایت کرده است که فرمود: حضرت قائم (ع)، سیصد ونه سال پادشاهی خواهد کرد، همانطور که اصحاب کهف در غار درنگ کردند، آن حضرت زمین را از عدل وداد پر خواهد کرد، آنگاه که پر از ظلم وجور شده باشد».
آشکار شدن کتاب امیرالمؤمنین (ع)
شانزدهم: آشکار شدن کتاب امیرالمؤمنین(ع) است که علی (ع) بعد از وفات رسول خدا (ع) آن را جمع نمود، بدون آنکه تغییری در آن داده شود وتمام آنچه را که بصورت معجزه بر آن حضرت نازل شده، دارا می باشد که پس از گردآوری بر اصحاب عرضه نمود، چون صحابه روی گرداندند، آن را مخفی کردند وبه حال خود باقی است تا اینکه حضرت مهدی (ع) ظهور کند وآن را بیاورد تا مردم آن را بخوانند وحفظ کنند واز این جهت که از نظر ترتیب با مصحف کنونی تفاوت دارد، حفظ آن از تکالیف دشوار مکلّفان خواهد بود.
در کتاب غیبت» نعمانی روایت شده که فرمود: حضرت قائم(ع) با امری جدید وقضایی جدید وکتابی جدید، خروج می کند».
ونیز از امیرالمؤمنین(ع) روایت کرده که فرمود: شیعیان خود را می بینم که در مسجد کوفه خیمه ها برپا کردند وقرآن را به نحوی که نازل شده به مردم آموزش می دهند»
ونیز اصبغ بن نباته» از امیرالمؤمنین(ع) روایت کرده که فرمود: گویا عجم را می بینم که خیمه های ایشان در مسجد کوفه است، قرآن را چنانکه نازل شده به مردم آموزش می دهند».
نیز از امام صادق(ع) روایت است که فرمود: والله! گویا بسوی آن حضرت نظر می کنم (یعنی حضرت قائم) ومی بینم که از مردم بر کتابی جدید بیعت می گیرد».
شیخ طبرسی در کتاب احتجاج» از ابوذر غفّاری روایت کرده که: وقتی رسول خدا (ع) وفات کرد، علی(ع) قرآن را جمع آوری کرد وآن را نزد مهاجرین وانصار آورد وآن قرآن را بر آنها عرضه داشت(۷)، بخاطر اینکه پیامبر (ع) به او این چنین وصیّت کرده بود.
وقتی ابوبکر آن را باز کرد، صفحه اوّل آن که در مورد فضایح قوم بود آمد، پس عمر بلند شد وبه حضرت علی(ع) گفت: یا علی! آن را ببر که ما به آن نیازی نداریم».
پس حضرت آن را گرفت وبرگشت. تا اینکه می گوید:
وقتی عمر خلیفه شد از آن حضرت خواست که آن قرآن را به او بدهد تا آن را تحریف کنند. پس گفت: ای ابالحسن! آن قرآن را نزد ابی بکر بیاور تا کنار آن جمع شویم».
حضرت علی (ع) فرمود: هرگز آن را نخواهم آورد، من آن را نزد ابی بکر نیاوردم مگر برای آنکه حجّت بر شما تمام شود ودر روز قیامت نگویید که ما از آن اطّلاعی نداشتیم یا بگویید که آن را نزد ما نیاوردی. کسی به قرآنی که در نزد من است دست نمی زند مگر پاکیزگان واوصیاء از فرزندان من».
عمر گفت: آیا وقت معلومی برای اظهار آن هست؟»
فرمود: آری! هر گاه قائم که یکی از فرزندان من است قیام کند، آن را می آورد ودر میان مردم جاری می سازد که پس از آن، سنّت بر مبنای آن اجراء می شود».
از روایت مفضّل مرویست که سیّد حسنی خدمت حضرت حجّت(ع) عرض می کند که: اگر شما مهدی آل محمّد (ع) هستید، پس آن کتابی که جدّ تو امیرالمؤمنین (ع) بدون هیچ تغییر وتبدیلی جمع کرد، کجاست؟»
در کتاب ارشاد» شیخ مفید از حضرت باقر(ع) روایت شده که فرمود: هر گاه قائم آل محمّد(ع) قیام کند، خیمه هایی را برپا می کند تا قرآن را به همان نحوی که نازل شده به مردم تعلیم دهد، پس برای آنان که امروز آن را حفظ نموده اند مشکل ترین کار خواهد بود. زیرا آن قرآن با این قرآن در ترتیب، تفاوت دارد»(۸).
ودر کتاب غیبت» فضل بن شاذان همین خبر را به یک سند صحیح از حضرت صادق(ع) روایت کرده است.
سایه انداختن ابری سفید بر سر مبارک امام زمان (ع)
هفدهم: ابر سفیدی پیوسته بر سر مبارک حضرت مهدی(ع) سایه می اندازد ومنادی در آن ابر بطوری ندا می دهد که آن ندا را انس وجنّ وپری واهل مشرق واهل مغرب می شنوند.
در روایت لوح، شیخ طوسی روایت کرده است که: او مهدی آل محمّد(ع) است که زمین را هنگامی که از ستم پر شده از عدل وداد پر می کند».
خرّاز در کتاب کفایه» وکنجی شافعی در بیان» ومهدی ابونعیم حافظ ویوسف بن یحیی سلمی در مناقب» ونیز احمد بن المنادی در کتاب ملاحم» وابن شیرویه در کتاب فردوس» وابوالعلاء حافظ در کتاب فتن»، خبر ابر ومنادی را به این الفاظ روایت کرده اند که: این مهدی، خلیفةالله است» وبه روایتی او را همراهی کنید» آمده است
قرار داشتن ملائکه واجنّه در لشکر حضرت مهدی (ع)
هجدهم: ملائکه وجنّ در لشکر حضرت مهدی (ع) قرار دارند وآنها به چشم یاران حضرت نیز می آیند، چنانکه در روایت طولانی مفضّل آمده که به امام صادق (ع) گفت: ای سیّد من! آیا ملائکه وجنّ برای مردم ظاهر می شوند؟»
حضرت فرمودند: آری، به خدا قسم ای مفضّل! وچنان با مردم گفتگو می کنند که مردم با خودشان گفتگو می کنند».
گفتم: ای سیّد من! آیا با او سیر می کنند؟»
فرمود: آری، به خدا قسم ای مفضّل! هر آینه آنها در زمینی مابین کوفه ونجف بنام هجرت، فرود می آیند وتعداد افراد آن حضرت در آن وقت چهل وشش هزار ملائکه وشش هزار جنّ است».
در روایت دیگر آمده است که: اجنّه ایشان را یاری می دهد وبه یاری خدا همه جا را فتح می کنند».
در کتاب کامل اّیارة» وغیبت» نعمانی از امام صادق(ع) در ضمن حالات آن حضرت روایت شده است که فرمود: سیزده هزار وسیصد وسیزده ملک نزد حضرت مهدی (ع) می آیند».
ابوبصیر گفت: گفتم تمام این ملائکه می آیند؟!»
گفت: آری! آن ملائکه ای که با نوح در کشتی بودند وآنهایی که با حضرت ابراهیم بودند، آن زمانی که او را به آتش انداختند وآن ملائکه ای که با موسی بودند، زمانی که دریا شکاف خورد وآنهایی که با حضرت عیسی بودند، زمانی که خداوند او را به آسمان برد وچهار هزار ملائکه که نشانه های خاصّ خود وعمّامه های زرد دارند که اینها با پیامبر(ع) بودند. وهزار ملائکه که منظّم می آیند وسیصد وسیزده ملک که در بدر بودند وچهار هزار ملک که نازل شدند ومی خواستند حسین بن علی(ع) را یاری کنند پس به آنها اجازه نداد وآنها نزد قبر آن حضرت، ژولیده وغبارآلوده هستند ودر کنار قبر آن حضرت نشسته اند وتا روز قیامت گریه می کنند، ورئیس آنها ملکی به نام منصور است، پس هیچ زائری امام حسین (ع) را زیارت نمی کند مگر آنکه آن فرشته ها از او استقبال می کنند ووداع کننده ای او را وداع نمی کند مگر آنکه آنها او را همراهی می کنند وهر کس مریض می شود او را عیادت می کنند وهر کس از آنها بمیرد بر جنازه او نماز می خوانند وبعد از مردنش بر او استغفار می کند وهمه اینها در زمین هستند ومنتظر ظهور حضرت قائم (ع) هستند».
جوان ظاهر شدن امام زمان (ع)
نوزدهم: طول روزگار وگردش روز وشب وسیر فلک در بنیه ومزاج واعضاء وقوا وصورت وشکل آن حضرت، با اینکه طول عمر ایشان بیش از هزار سال می باشد، تأثیر نگذاشته است وخدا می داند که تا وقت ظهور، ایشان چند سال دارند.
وقتی حضرت حجّت (ع) ظاهر شود، در صورت مانند مرد سی ساله یا چهل ساله است ومسن تر از انبیای گذشته می باشد.
شیخ صدوق از ابوالصلت هروی روایت کرده است که: گفت: از حضرت رضا(ع) پرسیدم: علامت قائم شما هنگامی که خروج می کند چیست؟»
فرمود: علامتش آن است که در سنّ، پیر است ولی در صورت جوان می باشد بطوری که کسی که به او نظر می کند، گمان می کند که در سنّ چهل سالگی یا کمتر از چهل سال است، ونشانه دیگر آن حضرت این است که با گذشت شب وروز پیری به آن حضرت راه نمی یابد تا زمانی که اجل آن حضرت فرا رسد».
در کتاب غیبت» شیخ طوسی از امام صادق(ع) روایت شده که فرمود: آن جناب بصورت یک جوان سی ساله موفّق ظاهر می شود».
ونیز از آن حضرت روایت کرده است که فرمود: اگر حضرت قائم (ع) خروج کند، مردم او را انکار خواهند کرد، در حالتی که حضرت یک جوان موفّق است».
ونیز از آن حضرت روایت کرده است که فرمود: بزرگترین بلا آن است که حضرت مهدی (ع) از غیبت خارج می شود وبسوی مردم می آید در حالی که جوان است، ولی مردم او را فردی سالخورده، گمان می کنند».
مراد از موفّق» همانطور که علاّمه مجلسی احتمال داده آن است که: اعضایش متناسب یکدیگر وخلقتش معتدل است یا اینکه کنایه در متوسّط بودن جوانی ویا است».
شهرستانی» حیوان سیرت، در ملل ونحل» بعد از ذکر فرقه های امامیّه، بعد از امام حسن عسکری (ع) که این مطلب را از رساله فرق نوبختی» برداشته وجمله ای را از کلمات نافعه او یده می گوید: از عجایب این است که می گویند غیبت حضرت طولانی شده است ودر حدود ۲۵۰ سال است وامام ما فرموده که: اگر کسی به نام حضرت حجّت (ع) قیام کند در حالی که از سنّ چهل سالگی گذشته باشد پس او امام وصاحب شما نیست؛ وما ندانستیم که چگونه یک فرد ۲۵۰ ساله، ۴۰ ساله می شود» تا آخر.
ومنظور ونتیجه این خبر این است که: آن حضرت یا چهل سال دارد ویا اینکه از چهل سال کمتر است واگر زیادتر باشد حضرت مهدی (ع) نیست».
ونتیجه شکّ وتردید این غافل آن است که: شما می گویید که او تقریباً ۲۵۰ سال است که غایب شده است، حال اگر او ظهور کند چگونه می تواند چهل ساله باشد؟
جواب: منظور این است که در ظاهر صورت وهیأت وبنیه ومزاج، مرد چهل ساله است، هر چند عمر او هزار سال باشد وخداوند متعال قادر است که هر کسی را در هر سنّی به این صورتی که ذکر شد، نگه دارد.
فریقین (شیعه وسنّی) نقل کرده اند که: از معجزات پیامبر(ع) این بود که بر هر حیوانی که سوار می شدند، آن حیوان در همان سنّی که بود باقی می ماند».
ابن اثیر در کتاب اسدالغابه» روایت کرده که: عمرو بن حمق خزاعی، آن حضرت را سیراب نمود وآن حضرت هم در مورد جوانی اش، در حقّ او دعا کرد وفرمود: اللهمّ متّعه بشبابه».(یعنی: خدایا! به جوانی اش به او بهره عطا فرما).
پس هشتاد سال بر او گذشت ولی در ریش او موی سفیدی دیده نشد. بلکه بسا باشد که از حالت پیری به جوانی برگرداندند وخداوند متعال همه پیران بهشتی را جوان کند وبه بهشت ببرد.
حال آیا به اعتقاد شهرستانی، (نعوذ بالله) در آخرت قدرت جدیدی برای حقّ تعالی پیدا شود یا اینکه شهرستانی برای آخرت، یک خدای دیگر قائل است که می تواند چنین کاری بکند وعجیب اینجاست که او حضرت خضر (ع) را زنده می داند، در صورتی که او چند هزار سال از حضرت مهدی (ع) بزرگتر است ومی گویند در صحرا وخشکی ها، سیر وسفر می کند، واگر زندگی آن حضرت طبق معمول باشد باید مشتی پوست واستخوان از ایشان باقی باشد ودر گوشه ای افتاده باشد، وایشان را در ظاهر وصورت، دارای هر سنّی که بدانیم جای همان اعتراض هست.
خدای تعالی به این گروه از مردم یا انصاف دهد یا درک وشعور عطا فرماید که هیچ کدام از اینها را ندارند.
میبدی در شرح دیوان گفته است که: حقّ تعالی، دندان وارکان حضرت خضر (ع) را پیش از ظهور حضرت محمّد(ع)، هر پانصد سال یک بار تجدید می کرد وبعد از ظهور حضرت مهدی (ع) هر صد وبیست سال یکبار تجدید می کند».
در احتجاج» طبرسی از امام حسن(ع) روایت شده است که در حالات حضرت مهدی (ع) فرمود: خدا عمر آن حضرت را طولانی می کند وبعد به قدرت خود او را بصورت جوانی ظاهر می کند که دارای سنّ چهل سالگی باشد واین برای آن است که بدانند که خداوند بر همه چیز قادر است».
از بین رفتن وحشی گری ونفرت از میان حیوانات
بیستم: خوی وحشی گری ونفرت وهمچنین دشمنی از میان حیوانات حتّی میان آنها وانسانها از بین می رود، همانطور که پیش از کشته شدن هابیل این چنین بود.
شیخ صدوق در کتاب خصال» از امیرالمؤمنین(ع) روایت کرده است که فرمود: اگر حضرت قائم ظهور کند، میان درندگان وچارپایان، صلح برقرار می شود، بطوری که یک زن میان عراق وشام راه می رود وپایش را روی هیچ گیاهی نمی گذارد وهیچ درنده ای او را به هیجان نمی آورد ونمی ترساند».
ودر تأویل الآیات» از شیخ شرف الدّین نیز آمده است که: گوسفند وگرگ وگاو وشیر ومار وانسان از یکدیگر در امان می مانند».
در کتاب عقد الدّرر» از حضرت علی(ع) روایت شده است که در مورد حضرت مهدی (ع) فرمود: گوسفند وگرگ در یک مکان زندگی می کنند وکودکان با مارها وعقربها بازی می کنند وآنها بچّه ها را اذیّت نمی کنند وخلاصه اینکه شرّ می رود وخیر می ماند».
در احتجاج» از آن حضرت روایت شده است که: در آن زمان، درندگان وسایر حیوانات با یکدیگر سازش می کنند وهمگی مطیع آن حضرت می شوند».
چنانکه شیخ صدوق از امام باقر(ع) روایت کرده است که فرمود: گویا اصحاب حضرت قائم را می بینم که مغرب ومشرق را احاطه کرده اند وهمه چیز فرمانبردار ایشان می شود، حتّی حیوانات وحشی زمین وحیوانات وحشی پرنده، وزمین بر خود فخر می کند ومی گوید: امروز بر من یکی از اصحاب قائم (ع) گذشت».
در خطبه مخزون امیرالمؤمنین(ع) که در منتخب البصائرِ» حسن بن سلیمان حلّی روایت شده، آن حضرت در مورد کیفیّت روزها وقیام حضرت مهدی (ع) فرموده اند که: در آن زمان، وحوش رام می شوند بطوری که روی زمین مثل چهارپایان ایشان می چرخند».
حاضر بودن جمعی از مردگان در رکاب امام زمان (ع)
بیست ویکم: جمعی از مردگان در رکاب آن حضرت حاضر می شوند، چنانکه شیخ مفید در کتاب ارشاد» فرموده است که: بیست وهفت نفر از قوم موسی وهفت نفر اصحاب کهف ویوشع بن نون وسلمان وابودجانه ومقداد ومالک اشتر، از یاران آن جناب خواهند بود که در شهرهای مختلف حاکم می شوند».
ونیز در کتاب ارشاد» از امام صادق(ع) روایت شده است که فرمود: وقتی ظهور حضرت مهدی (ع) نزدیک شود در جمادی الاخر وده روز از رجب، بر مردم باران می بارد، بارانی که مردم مانند آن ندیده اند وخداوند بوسیله آن باران، گوشت مؤمنین را وبدنهایشان را در قبر می پروراند».
در کتاب غیبت» شیخ فضل بن شاذان از امام رضا(ع) روایت شده که فرمود: در شب بیست وسوّم ماه رمضان به اسم حضرت قائم ندا کنند ودر روز عاشورا قیام کند.
واز آن ندا هیچ خفته ای نمی ماند مگر آنکه بیدار شود وبرمی خیزد ومی ایستد وایستاده ای نمی ماند مگر آنکه بنشیند ونشسته ای نمی ماند مگر آنکه روی دو پای خود برخیزد.
آن ندا، ندای جبرئیل است وبه مؤمن در قبرش خواهند گفت که: صاحب تو ظهور کرد پس اگر می خواهی به او ملحق شو واگر می خواهی بمانی، در جای خود بمان».
ونیز از آن حضرت روایت شده که فرمود: وقتی حضرت قائم ظهور کرد ووارد کوفه شد، خداوند از پشت کوفه یعنی وادی السّلام، هفتاد هزار صدّیق را مبعوث می کند که از اصحاب ویاران او می شوند».
در بحار از

 امام نهم شیعیان حضرت جواد (ع ) در ۱۰ رجب سال ۱۹۵ هجری در مدینه به دنیا آمد.

 

نام نامی اش محمد معروف به جواد و تقی است . القاب دیگری مانند : رضی و متقی نیز داشته ، ولی تقی از همه معروفتر می باشد . مادر گرامی اش سبیکه یا خیزران است که این دو نام در تاریخ زندگی آن حضرت ثبت است .

 

امام محمد تقی (ع ) هنگام وفات پدر 8 ساله بود . پس از شهادت جانگداز حضرت رضا علیه السلام در اواخر ماه صفر سال 203ه مقام امامت به فرزند ارجمندش حضرت جوادالأئمه (ع ) انتقال یافت . مأمون خلیفه عباسی که همچون سایر خلفای بنی عباس از پیشرفت معنوی و نفوذ باطنی امامان معصوم و گسترش فضایل آنها در بین مردم هراس داشت ، سعی کرد ابن الرضا را تحت مراقبت خاص خویش قرار دهد . " از اینجا بود که مأمون نخستین کاری که کرد ، دختر خویش ام الفضل را به ازدواج حضرت امام جواد (ع ) درآورد ، تا مراقبی دایمی و از درون خانه ، بر امام گمارده باشد .

 

رنجهای دایمی که امام جواد (ع ) از ناحیه این مأمور خانگی برده است ، در تاریخ معروف است " . از روشهایی که مأمون در مورد حضرت رضا (ع ) به کار می بست ، تشکیل مجالس بحث و مناظره بود . مأمون و بعد معتصم عباسی می خواستند از این راه - به گمان باطل خود - امام (ع ) را در تنگنا قرار دهند . در مورد فرزندش حضرت جواد (ع ) نیز چنین روشی را به کار بستند . به خصوص که در آغاز امامت هنوز سنی از عمر امام جواد (ع ) نگذشته بود . مأمون نمی دانست که مقام ولایت و امامت که موهبتی است الهی ، بستگی به کمی و زیادی سالهای عمر ندارد .

 

باری ، حضرت جواد (ع ) با عمر کوتاه خود که همچون نوگل بهاران زودگذر بود ، و در دوره ای که فرقه های مختلف اسلامی و غیر اسلامی در میدان رشد و نمو یافته بودند و دانشمندان بزرگی در این دوران ، زندگی می کردند و علوم و فنون سایر ملتها پیشرفت نموده و کتابهای زیادی به زبان عربی ترجمه و در دسترس قرار گرفته بود ، با کمی سن وارد بحثهای علمی گردید و با سرمایه خدایی امامت که از سرچشمه ولایت مطلقه و الهام ربانی مایه گرفته بود ، احکام اسلامی را مانند پدران و اجداد بزرگوارش گسترش داد و به تعلیم و ارشاد پرداخت و به مسائل بسیاری پاسخ گفت .

 

برای نمونه ، یکی از مناظره های ( = احتجاجات ) حضرت امام محمد تقی (ع ) را در زیر نقل می کنیم : " عیاشی در تفسیر خود از ذرقان که همنشین و دوست احمد بن ابی دؤاد بود ، نقل می کند که ذرقان گفت : روزی دوستش ( ابن ابی دؤاد ) از دربار معتصم عباسی برگشت و بسیار گرفته و پریشان حال به نظر رسید . گفتم : چه شده است که امروز این چنین ناراحتی ؟ گفت : در حضور خلیفه و ابوجعفر فرزند علی بن موسی الرضا جریانی پیش آمد که مایه شرمساری و خواری ما گردید . گفتم : چگونه ؟ گفت : سارقی را به حضور خلیفه آورده بودند که سرقتش آشکار و اقرار به ی کرده بود . خلیفه طریقه اجرای حد و قصاص را پرسید . عده ای از فقها حاضر بودند ، خلیفه دستور داد بقیه فقیهان را نیز حاضر کردند ، و محمد بن علی الرضا را هم خواست .

 

خلیفه از ما پرسید : حد اسلامی چگونه باید جاری شود ؟ من گفتم : از مچ دست باید قطع گردد . خلیفه گفت : به چه دلیل ؟ گفتم : به دلیل آنکه دست شامل انگشتان و کف دست تا مچ دست است ، و در قرآن کریم در آیه تیمم آمده است : فامسحوا بوجوهکم و ایدیکم . بسیاری از فقیهان حاضر در جلسه گفته مرا تصدیق کردند . یک دسته از علماء گفتند : باید دست را از مرفق برید . خلیفه پرسید : به چه دلیل ؟ گفتند : به دلیل آیه وضو که در قرآن کریم آمده است : . و ایدیکم الی المرافق . و این آیه نشان می دهد که دست را باید از مرفق برید . دسته دیگر گفتند : دست را از شانه باید برید چون دست شامل تمام این اجزاء می شود . و چون بحث و اختلاف پیش آمد ، خلیفه روی به حضرت ابوجعفر محمد بن علی کرد و گفت : یا اباجعفر ، شما در این مسأله چه می گویید ؟ آن حضرت فرمود : علمای شما در این باره سخن گفتند . من را از بیان مطلب معذور بدار .

 

خلیفه گفت : به خدا سوگند که شما هم باید نظر خود را بیان کنید . حضرت جواد فرمود : اکنون که من را سوگند می دهی پاسخ آن را می گویم . این مطالبی که علمای اهل سنت درباره حد ی بیان کردند خطاست . حد صحیح اسلامی آن است که باید انگشتان دست را غیر از انگشت ابهام قطع کرد . خلیفه پرسید : چرا ؟ امام (ع ) فرمود : زیرا رسول الله (ص ) فرموده است سجود باید بر هفت عضو از بدن انجام شود : پیشانی ، دو کف دست ، دو سر زانو ، دو انگشت ابهام پا ، و اگر دست را از شانه یا مرفق یا مچ قطع کنند برای سجده حق تعالی محلی باقی نمی ماند ، و در قرآن کریم آمده است " و ان المساجد لله . " سجده گاه ها از آن خداست ، پس کسی نباید آنها را ببرد . معتصم از این حکم الهی و منطقی بسیار مسرور شد ، و آن را تصدیق کرد و امر نمود انگشتان را برابر حکم حضرت جواد (ع ) قطع کردند . ذرقان می گوید : ابن ابی دؤاد سخت پریشان شده بود ، که چرا نظر او در محضر خلیفه رد شده است .

 

سه روز پس از این جریان نزد معتصم رفت و گفت : یا امیرالمؤمنین ، آمده ام تو را نصیحتی کنم و این نصحیت را به شکرانه محبتی که نسبت به ما داری می گویم . معتصم گفت : بگو . ابن ابی دؤاد گفت : وقتی مجلسی از فقها و علما تشکیل می دهی تا یک مسأله یا مسائلی را در آنجا مطرح کنی ، همه بزرگان کشوری و لشکری حاضر هستند ، حتی خادمان و دربانان و پاسبانان شاهد آن مجلس و گفتگوهایی که در حضور تو می شود هستند ، و چون می بینند که رأی علمای بزرگ تو در برابر رأی محمد بن علی الجواد ارزشی ندارد ، کم کم مردم به آن حضرت توجه می کنند و خلافت از خاندان تو به خانواده آل علی منتقل می گردد ، و پایه های قدرت و شوکت تو متزل می گردد .

  

این بدگویی و اندرز غرض آلود در وجود معتصم کار کرد و از آن روز در صدد برآمد این مشعل نورانی و این سرچشمه دانش و فضیلت را خاموش سازد . این روش را - قبل از معتصم - مأمون نیز در مورد حضرت جوادالأئمه (ع ) به کار می برد ، چنانکه در آغاز امامت امام نهم ، مأمون دوباره دست به تشکیل مجالس مناظره زد و از جمله از یحیی بن اکثم که قاضی بزرگ دربار وی بود ، خواست تا از امام (ع ) پرسشهایی کند ، شاید بتواند از این راه به موقعیت امام (ع ) ضربتی وارد کند . اما نشد ، و اما از همه این مناظرات سربلند درآمد .

  

روزی از آنجا که " یحیی بن اکثم " به اشاره مأمون می خواست پرسشهای خود را مطرح سازد مأمون نیز موافقت کرد ، و امام جواد (ع ) و همه بزرگان و دانشمندان را در مجلس حاضر کرد . مأمون نسبت به حضرت امام محمد تقی (ع ) احترام بسیار کرد و آنگاه از یحیی خواست آنچه می خواهد بپرسد . یحیی که پیرمردی سالمند بود ، پس از اجازه مأمون و حضرت جواد (ع ) گفت : اجازه می فرمایی مسأله ای از فقه بپرسم ؟ حضرت جواد فرمود : آنچه دلت می خواهد بپرس . یحیی بن اکثم پرسید : اگر کسی در حال احرام قتل صید کرد چه باید بکند ؟ حضرت جواد (ع ) فرمود : آیا قاتل صید محل بوده یا محرم ؟ عالم بوده یا جاهل ؟ به عمد صید کرده یا خطا ؟ محرم آزاد بوده یا بنده ؟ صغیر بوده یا کبیر ؟ اول قتل او بوده یا صیاد بوده و کارش صید بوده ؟ آیا حیوانی را که کشته است صید تمام بوده یا بچه صید ؟ آیا در این قتل پشیمان شده یا نه ؟ آیا این عمل در شب بوده یا روز ؟ احرام محرم برای عمره بوده یا احرام حج ؟ یحیی دچار حیرت عجیبی شد .

  

نمی دانست چگونه جواب گوید . سر به زیر انداخت و عرق خجالت بر سر و رویش نشست . درباریان به یکدیگر نگاه می کردند . مأمون نیز که سخت آشفته حال شده بود در میان سکوتی که بر مجلس حکمفرما بود ، روی به بنی عباس و اطرافیان کرد و گفت : - دیدید و ابوجعفر محمد بن علی الرضا را شناختید ؟ سپس بحث را تغییر داد تا از حیرت حاضران بکاهد . باری ، موقعیت امام جواد (ع ) پس از این مناظرات بیشتر استوار شد . امام جواد (ع ) در مدت 17سال دوران امامت به نشر و تعلیم حقایق اسلام پرداخت ، و شاگردان و اصحاب برجسته ای داشت که : هر یک خود قله ای بودند از قله های فرهنگ و معارف اسلامی مانند : ابن ابی عمیر بغدادی ، ابوجعفر محمد بن سنان زاهری ، احمد بن ابی نصر بزنطی کوفی ، ابوتمام حبیب اوس طائی - شاعر شیعی مشهور - ابوالحسن علی بن مهزیار اهوازی و فضل بن شاذان نیشابوری که در قرن سوم هجری می زیسته اند .

 

اینان نیز ( همچنانکه امام بزرگوارشان همیشه تحت نظر بود ) هر کدام به گونه ای مورد تعقیب و گرفتاری بودند . فضل بن شاذان را از نیشابور بیرون کردند . عبدالله بن طاهر چنین کرد و سپس کتب او را تفتیش کرد و چون مطالب آن کتابها را - درباره توحید و . - به او گفتند قانع نشد و گفت می خواهم عقیده ی او را نیز بدانم . ابوتمام شاعر نیز از این امر بی بهره نبود ، امیرانی که خود اهل شعر و ادب بودند حاضر نبودند شعر او را - که بهترین شاعر آن روزگار بود ، چنانکه در تاریخ ادبیات عرب و اسلام معروف است - بشنوند و نسخه از آن داشته باشند .

  

اگر کسی شعر او را برای آنان ، بدون اطلاع قبلی ، می نوشت و آنان از شعر لذت می بردند و آن را می پسندیدند ، همین که آگاه می شدند که از ابوتمام است یعنی شاعر شیعی معتقد به امام جواد (ع ) و مروج آن مرام ، دستور می دادند که آن نوشته را پاره کنند . ابن ابی عمیر - عالم ثقه مورد اعتماد بزرگ - نیز در زمان هارون و مأمون ، محنتهای بسیار دید ، او را سالها زندانی کردند ، تازیانه ها زدند . کتابهای او را که مأخذ عمده علم دین بود ، گرفتند و باعث تلف شدن آن شدند و . بدین سان دستگاه جبار عباسی با هواخواهان علم و فضیلت رفتار می کرد و چه ظالمانه !

 

شهادت حضرت جواد (ع )
این نوگل باغ ولایت و عصمت گرچه کوتاه عمر بود ولی رنگ و بویش مشام جانها را بهره مند ساخت . آثار فکری و روایاتی که از آن حضرت نقل شده و مسائلی را که آن امام پاسخ گفته و کلماتی که از آن حضرت بر جای مانده ، تا ابد زینت بخش صفحات تاریخ اسلام است .

 

دوران عمر آن امام بزرگوار25 سال  و دوره امامتش 17سال بوده است . معتصم عباسی از حضرت جواد (ع ) دعوت کرد که از مدینه به بغداد بیاید . امام جواد در ماه محرم سال 220هجری به بغداد وارد شد . معتصم که عموی ام الفضل زوجه حضرت جواد بود ، با جعفر پسر مأمون و ام الفضل بر قتل آن حضرت همداستان شدند .

  

علت این امر - همچنان که اشاره کردیم - این اندیشه شوم بود که مبادا خلافت از بنی عباس به علویان منتقل شود . از این جهت ، درصدد تحریک ام الفضل برآمدند و به وی گفتند تو دختر و برادرزاده خلیفه هستی ، و احترامت از هر جهت لازم است و شوهر تو محمد بن علی الجواد ، مادر علی هادی فرزند خود را بر تو رجحان می نهد .

 

این دو تن آن قدر وسوسه کردند تا ام الفضل - چنان که روش ن نازاست - تحت تأثیر حسادت قرار گرفت و در باطن از شوهر بزرگوار جوانش آزرده خاطر شد و به تحریک و تلقین معتصم و جعفر برادرش ، تسلیم گردید . آنگاه این دو فرد جنایتکار سمی کشنده در انگور وارد کردند و به خانه امام فرستاده تا سیاه روی دو جهان ، ام الفضل ، آنها را به شوهرش بخوراند . ام الفضل طبق انگور را در برابر امام جواد (ع ) گذاشت ، و از انگورها تعریف و توصیف کرد و حضرت جواد (ع ) را به خوردن انگور وادار و در این امر اصرار کرد . امام جواد (ع ) مقداری از آن انگور را تناول فرمود . چیزی نگذشت آثار سم را در وجود خود احساس فرمود و درد و رنج شدیدی بر آن حضرت عارض گشت . ام الفضل سیه کار با دیدن آن حالت دردناک در شوهر جوان ، پشیمان و گریان شد ، اما پشیمانی سودی نداشت . حضرت جواد (ع ) فرمود : چرا گریه می کنی ؟ اکنون که مرا کشتی گریه تو سودی ندارد . بدان که خداوند متعال در این چند روزه دنیا تو را به دردی مبتلا کند و به روزگاری بیفتی که نتوانی از آن نجات بیابی . در مورد مسموم کردن حضرت جواد (ع ) قولهای دیگری هم نقل شده است .

 

ن و فرزندان حضرت جواد (ع )
زن حضرت جواد (ع ) ام الفضل دختر مأمون بود . حضرت جواد (ع ) از ام الفضل فرزندی نداشت . حضرت امام محمد تقی زوجه دیگری مشهور به ام ولد و به نام سمانه مغربیه داشته است . فرزندان آن حضرت را 4 پسر و 4 دختر نوشته اند بدین شرح :

1 - حضرت ابوالحسن امام علی النقی ( هادی ) 2 - ابواحمد موسی مبرقع 3 - ابواحمد حسین 4 - ابوموسی عمران 5 - فاطمه 6 - خدیجه 7 - ام کلثوم 8 - حکیمه حضرت جواد (ع ) مانند جده اش فاطمه زهرا زندگانی کوتاه و عمری سراسر رنج و مظلومیت داشت . بدخواهان نگذاشتند این مشعل نورانی نورافشانی کند . امام نهم ما در آخر ماه ذیقعده سال 220ه . به سرای جاویدان شتافت . قبر مطهرش در کاظمیه یا کاظمین است ، عقب قبر منور جدش حضرت موسی بن جعفر (ع ) زیارتگاه شیعیان و دوستداران است .

 


حضرت امام محمد تقی جوادالأئمه علیه السلام

امام نهم شیعیان حضرت جواد (ع ) در سال 195هجری در مدینه ولادت یافت .
نام نامی اش محمد معروف به جواد و تقی است .
القاب دیگری مانند : رضی و متقی نیز داشته ، ولی تقی از همه معروفتر می باشد . مادر گرامی اش سبیکه یا خیزران است که این دو نام در تاریخ زندگی آن حضرت ثبت است .
امام محمد تقی (ع ) هنگام وفات پدر 8 ساله بود . پس از شهادت جانگداز حضرت رضا علیه السلام در اواخر ماه صفر سال 203ه مقام امامت به فرزند ارجمندش حضرت جوادالأئمه (ع ) انتقال یافت .
مأمون خلیفه عباسی که همچون سایر خلفای بنی عباس از پیشرفت معنوی و نفوذ باطنی امامان معصوم و گسترش فضایل آنها در بین مردم هراس داشت ، سعی کرد ابن الرضا را تحت مراقبت خاص خویش قرار دهد .
" از اینجا بود که مأمون نخستین کاری که کرد ، دختر خویش ام الفضل را به ازدواج حضرت امام جواد (ع ) درآورد ، تا مراقبی دایمی و از درون خانه ، بر امام گمارده باشد . رنجهای دایمی که امام جواد (ع ) از ناحیه این مأمور خانگی برده است ، در تاریخ معروف است " .
از روشهایی که مأمون در مورد حضرت رضا (ع ) به کار می بست ، تشکیل مجالس بحث و مناظره بود .
مأمون و بعد معتصم عباسی می خواستند از این راه - به گمان باطل خود - امام (ع ) را در تنگنا قرار دهند .
در مورد فرزندش حضرت جواد (ع ) نیز چنین روشی را به کار بستند . به خصوص که در آغاز امامت هنوز سنی از عمر امام جواد (ع ) نگذشته بود . مأمون نمی دانست که مقام ولایت و امامت که موهبتی است الهی ، بستگی به کمی و زیادی سالهای عمر ندارد .
باری ، حضرت جواد (ع ) با عمر کوتاه خود که همچون نوگل بهاران زودگذر بود ، و در دوره ای که فرقه های مختلف اسلامی و غیر اسلامی در میدان رشد و نمو یافته بودند و دانشمندان بزرگی در این دوران ، زندگی می کردند و علوم و فنون سایر ملتها پیشرفت نموده و کتابهای زیادی به زبان عربی ترجمه و در دسترس قرار گرفته بود ، با کمی سن وارد بحثهای علمی گردید و با سرمایه خدایی امامت که از سرچشمه ولایت مطلقه و الهام ربانی مایه گرفته بود ، احکام اسلامی را مانند پدران و اجداد بزرگوارش گسترش داد و به تعلیم و ارشاد پرداخت و به مسائل بسیاری پاسخ گفت .
برای نمونه ، یکی از مناظره های ( = احتجاجات ) حضرت امام محمد تقی (ع ) را در زیر نقل می کنیم : " عیاشی در تفسیر خود از ذرقان که همنشین و دوست احمد بن ابی دؤاد بود ، نقل می کند که ذرقان گفت : روزی دوستش ( ابن ابی دؤاد ) از دربار معتصم عباسی برگشت و بسیار گرفته و پریشان حال به نظر رسید .
گفتم : چه شده است که امروز این چنین ناراحتی ؟
گفت : در حضور خلیفه و ابوجعفر فرزند علی بن موسی الرضا جریانی پیش آمد که مایه شرمساری و خواری ما گردید .
گفتم : چگونه ؟ گفت : سارقی را به حضور خلیفه آورده بودند که سرقتش آشکار و اقرار به ی کرده بود .
خلیفه طریقه اجرای حد و قصاص را پرسید . عده ای از فقها حاضر بودند ، خلیفه دستور داد بقیه فقیهان را نیز حاضر کردند ، و محمد بن علی الرضا را هم خواست . خلیفه از ما پرسید : حد اسلامی چگونه باید جاری شود ؟
من گفتم : از مچ دست باید قطع گردد . خلیفه گفت : به چه دلیل ؟ گفتم : به دلیل آنکه دست شامل انگشتان و کف دست تا مچ دست است ، و در قرآن کریم در آیه تیمم آمده است : فامسحوا بوجوهکم و ایدیکم . بسیاری از فقیهان حاضر در جلسه گفته مرا تصدیق کردند .
یک دسته از علماء گفتند : باید دست را از مرفق برید . خلیفه پرسید : به چه دلیل ؟ گفتند : به دلیل آیه وضو که در قرآن کریم آمده است : . و ایدیکم الی المرافق . و این آیه نشان می دهد که دست را باید از مرفق برید .
دسته دیگر گفتند : دست را از شانه باید برید چون دست شامل تمام این اجزاء می شود . و چون بحث و اختلاف پیش آمد ، خلیفه روی به حضرت ابوجعفر محمد بن علی کرد و گفت : یا اباجعفر ، شما در این مسأله چه می گویید ؟
آن حضرت فرمود : علمای شما در این باره سخن گفتند . من را از بیان مطلب معذور بدار . خلیفه گفت : به خدا سوگند که شما هم باید نظر خود را بیان کنید .
حضرت جواد فرمود : اکنون که من را سوگند می دهی پاسخ آن را می گویم .
این مطالبی که علمای اهل سنت درباره حد ی بیان کردند خطاست . حد صحیح اسلامی آن است که باید انگشتان دست را غیر از انگشت ابهام قطع کرد .
خلیفه پرسید : چرا ؟ امام (ع ) فرمود : زیرا رسول الله (ص ) فرموده است سجود باید بر هفت عضو از بدن انجام شود : پیشانی ، دو کف دست ، دو سر زانو ، دو انگشت ابهام پا ، و اگر دست را از شانه یا مرفق یا مچ قطع کنند برای سجده حق تعالی محلی باقی نمی ماند ، و در قرآن کریم آمده است " و ان المساجد لله . " سجده گاه ها از آن خداست ، پس کسی نباید آنها را ببرد .
معتصم از این حکم الهی و منطقی بسیار مسرور شد ، و آن را تصدیق کرد و امر نمود انگشتان را برابر حکم حضرت جواد (ع ) قطع کردند .
ذرقان می گوید : ابن ابی دؤاد سخت پریشان شده بود ، که چرا نظر او در محضر خلیفه رد شده است
. سه روز پس از این جریان نزد معتصم رفت و گفت : یا امیرالمؤمنین ، آمده ام تو را نصیحتی کنم و این نصحیت را به شکرانه محبتی که نسبت به ما داری می گویم .
معتصم گفت : بگو . ابن ابی دؤاد گفت : وقتی مجلسی از فقها و علما تشکیل می دهی تا یک مسأله یا مسائلی را در آنجا مطرح کنی ، همه بزرگان کشوری و لشکری حاضر هستند ، حتی خادمان و دربانان و پاسبانان شاهد آن مجلس و گفتگوهایی که در حضور تو می شود هستند ، و چون می بینند که رأی علمای بزرگ تو در برابر رأی محمد بن علی الجواد ارزشی ندارد ، کم کم مردم به آن حضرت توجه می کنند و خلافت از خاندان تو به خانواده آل علی منتقل می گردد ، و پایه های قدرت و شوکت تو متزل می گردد .
این بدگویی و اندرز غرض آلود در وجود معتصم کار کرد و از آن روز در صدد برآمد این مشعل نورانی و این سرچشمه دانش و فضیلت را خاموش سازد . این روش را - قبل از معتصم - مأمون نیز در مورد حضرت جوادالأئمه (ع ) به کار می برد ، چنانکه در آغاز امامت امام نهم ، مأمون دوباره دست به تشکیل مجالس مناظره زد و از جمله از یحیی بن اکثم که قاضی بزرگ دربار وی بود ، خواست تا از امام (ع ) پرسشهایی کند ، شاید بتواند از این راه به موقعیت امام (ع ) ضربتی وارد کند . اما نشد ، و اما از همه این مناظرات سربلند درآمد .
روزی از آنجا که " یحیی بن اکثم " به اشاره مأمون می خواست پرسشهای خود را مطرح سازد مأمون نیز موافقت کرد ، و امام جواد (ع ) و همه بزرگان و دانشمندان را در مجلس حاضر کرد . مأمون نسبت به حضرت امام محمد تقی (ع ) احترام بسیار کرد و آنگاه از یحیی خواست آنچه می خواهد بپرسد . یحیی که پیرمردی سالمند بود ، پس از اجازه مأمون و حضرت جواد (ع ) گفت : اجازه می فرمایی مسأله ای از فقه بپرسم ؟ حضرت جواد فرمود : آنچه دلت می خواهد بپرس .
یحیی بن اکثم پرسید : اگر کسی در حال احرام قتل صید کرد چه باید بکند ؟ حضرت جواد (ع ) فرمود : آیا قاتل صید محل بوده یا محرم ؟ عالم بوده یا جاهل ؟ به عمد صید کرده یا خطا ؟ محرم آزاد بوده یا بنده ؟ صغیر بوده یا کبیر ؟ اول قتل او بوده یا صیاد بوده و کارش صید بوده ؟ آیا حیوانی را که کشته است صید تمام بوده یا بچه صید ؟ آیا در این قتل پشیمان شده یا نه ؟ آیا این عمل در شب بوده یا روز ؟ احرام محرم برای عمره بوده یا احرام حج ؟ یحیی دچار حیرت عجیبی شد . نمی دانست چگونه جواب گوید .
سر به زیر انداخت و عرق خجالت بر سر و رویش نشست . درباریان به یکدیگر نگاه می کردند .
مأمون نیز که سخت آشفته حال شده بود در میان سکوتی که بر مجلس حکمفرما بود ، روی به بنی عباس و اطرافیان کرد و گفت : - دیدید و ابوجعفر محمد بن علی الرضا را شناختید ؟ سپس بحث را تغییر داد تا از حیرت حاضران بکاهد . باری ، موقعیت امام جواد (ع ) پس از این مناظرات بیشتر استوار شد .
امام جواد (ع ) در مدت 17سال دوران امامت به نشر و تعلیم حقایق اسلام پرداخت ، و شاگردان و اصحاب برجسته ای داشت که : هر یک خود قله ای بودند از قله های فرهنگ و معارف اسلامی مانند :
ابن ابی عمیر بغدادی ، ابوجعفر محمد بن سنان زاهری ، احمد بن ابی نصر بزنطی کوفی ، ابوتمام حبیب اوس طائی - شاعر شیعی مشهور - ابوالحسن علی بن مهزیار اهوازی و فضل بن شاذان نیشابوری که در قرن سوم هجری می زیسته اند .
اینان نیز ( همچنانکه امام بزرگوارشان همیشه تحت نظر بود ) هر کدام به گونه ای مورد تعقیب و گرفتاری بودند .
فضل بن شاذان را از نیشابور بیرون کردند .
عبدالله بن طاهر چنین کرد و سپس کتب او را تفتیش کرد و چون مطالب آن کتابها را - درباره توحید و . - به او گفتند قانع نشد و گفت می خواهم عقیده ی او را نیز بدانم .
ابوتمام شاعر نیز از این امر بی بهره نبود ، امیرانی که خود اهل شعر و ادب بودند حاضر نبودند شعر او را - که بهترین شاعر آن روزگار بود ، چنانکه در تاریخ ادبیات عرب و اسلام معروف است - بشنوند و نسخه از آن داشته باشند .
اگر کسی شعر او را برای آنان ، بدون اطلاع قبلی ، می نوشت و آنان از شعر لذت می بردند و آن را می پسندیدند ، همین که آگاه می شدند که از ابوتمام است یعنی شاعر شیعی معتقد به امام جواد (ع ) و مروج آن مرام ، دستور می دادند که آن نوشته را پاره کنند .
ابن ابی عمیر - عالم ثقه مورد اعتماد بزرگ - نیز در زمان هارون و مأمون ، محنتهای بسیار دید ، او را سالها زندانی کردند ، تازیانه ها زدند . کتابهای او را که مأخذ عمده علم دین بود ، گرفتند و باعث تلف شدن آن شدند و . بدین سان دستگاه جبار عباسی با هواخواهان علم و فضیلت رفتار می کرد و چه ظالمانه !

شهادت حضرت جواد علیه اسلام
این نوگل باغ ولایت و عصمت گرچه کوتاه عمر بود ولی رنگ و بویش مشام جانها را بهره مند ساخت .
آثار فکری و روایاتی که از آن حضرت نقل شده و مسائلی را که آن امام پاسخ گفته و کلماتی که از آن حضرت بر جای مانده ، تا ابد زینت بخش صفحات تاریخ اسلام است .
دوران عمر آن امام بزرگوار 25سال و دوره امامتش 17سال بوده است . معتصم عباسی از حضرت جواد (ع ) دعوت کرد که از مدینه به بغداد بیاید .
امام جواد در ماه محرم سال 220هجری به بغداد وارد شد . معتصم که عموی ام الفضل زوجه حضرت جواد بود ، با جعفر پسر مأمون و ام الفضل بر قتل آن حضرت همداستان شدند . علت این امر - همچنان که اشاره کردیم - این اندیشه شوم بود که مبادا خلافت از بنی عباس به علویان منتقل شود .
از این جهت ، درصدد تحریک ام الفضل برآمدند و به وی گفتند تو دختر و برادرزاده خلیفه هستی ، و احترامت از هر جهت لازم است و شوهر تو محمد بن علی الجواد ، مادر علی هادی فرزند خود را بر تو رجحان می نهد .
این دو تن آن قدر وسوسه کردند تا ام الفضل - چنان که روش ن نازاست - تحت تأثیر حسادت قرار گرفت و در باطن از شوهر بزرگوار جوانش آزرده خاطر شد و به تحریک و تلقین معتصم و جعفر برادرش ، تسلیم گردید .
آنگاه این دو فرد جنایتکار سمی کشنده در انگور وارد کردند و به خانه امام فرستاده تا سیاه روی دو جهان ، ام الفضل ، آنها را به شوهرش بخوراند . ام الفضل طبق انگور را در برابر امام جواد (ع ) گذاشت ، و از انگورها تعریف و توصیف کرد و حضرت جواد (ع ) را به خوردن انگور وادار و در این امر اصرار کرد .
امام جواد (ع ) مقداری از آن انگور را تناول فرمود . چیزی نگذشت آثار سم را در وجود خود احساس فرمود و درد و رنج شدیدی بر آن حضرت عارض گشت .
ام الفضل سیه کار با دیدن آن حالت دردناک در شوهر جوان ، پشیمان و گریان شد ، اما پشیمانی سودی نداشت .
حضرت جواد (ع ) فرمود : چرا گریه می کنی ؟ اکنون که مرا کشتی گریه تو سودی ندارد . بدان که خداوند متعال در این چند روزه دنیا تو را به دردی مبتلا کند و به روزگاری بیفتی که نتوانی از آن نجات بیابی . در مورد مسموم کردن حضرت جواد (ع ) قولهای دیگری هم نقل شده است .

 

ن و فرزندان حضرت جواد علیه السلام

زن حضرت جواد (ع ) ام الفضل دختر مأمون بود . حضرت جواد (ع ) از ام الفضل فرزندی نداشت .
حضرت امام محمد تقی زوجه دیگری مشهور به ام ولد و به نام سمانه مغربیه داشته است .
فرزندان آن حضرت را 4 پسر و 4 دختر نوشته اند بدین شرح :

1 - حضرت ابوالحسن امام علی النقی ( هادی )
2 - ابواحمد موسی مبرقع
3 - ابواحمد حسین
4 - ابوموسی عمران
5 - فاطمه
6- خدیجه
7- ام کلثوم
8- حکیمه حضرت جواد (ع ) مانند جده اش فاطمه زهرا زندگانی کوتاه و عمری سراسر رنج و مظلومیت داشت .


بدخواهان نگذاشتند این مشعل نورانی نورافشانی کند . امام نهم ما در آخر ماه ذیقعده سال 220ه . به سرای جاویدان شتافت . قبر مطهرش در کاظمیه یا کاظمین است ، عقب قبر منور جدش حضرت موسی بن جعفر (ع ) زیارتگاه شیعیان و دوستداران است .


حضرت امام محمد تقی جوادالأئمه علیه السلام

امام نهم شیعیان حضرت جواد (ع ) در سال 195هجری در مدینه ولادت یافت .
نام نامی اش محمد معروف به جواد و تقی است .
القاب دیگری مانند : رضی و متقی نیز داشته ، ولی تقی از همه معروفتر می باشد . مادر گرامی اش سبیکه یا خیزران است که این دو نام در تاریخ زندگی آن حضرت ثبت است .
امام محمد تقی (ع ) هنگام وفات پدر 8 ساله بود . پس از شهادت جانگداز حضرت رضا علیه السلام در اواخر ماه صفر سال 203ه مقام امامت به فرزند ارجمندش حضرت جوادالأئمه (ع ) انتقال یافت .
مأمون خلیفه عباسی که همچون سایر خلفای بنی عباس از پیشرفت معنوی و نفوذ باطنی امامان معصوم و گسترش فضایل آنها در بین مردم هراس داشت ، سعی کرد ابن الرضا را تحت مراقبت خاص خویش قرار دهد .
" از اینجا بود که مأمون نخستین کاری که کرد ، دختر خویش ام الفضل را به ازدواج حضرت امام جواد (ع ) درآورد ، تا مراقبی دایمی و از درون خانه ، بر امام گمارده باشد . رنجهای دایمی که امام جواد (ع ) از ناحیه این مأمور خانگی برده است ، در تاریخ معروف است " .
از روشهایی که مأمون در مورد حضرت رضا (ع ) به کار می بست ، تشکیل مجالس بحث و مناظره بود .
مأمون و بعد معتصم عباسی می خواستند از این راه - به گمان باطل خود - امام (ع ) را در تنگنا قرار دهند .
در مورد فرزندش حضرت جواد (ع ) نیز چنین روشی را به کار بستند . به خصوص که در آغاز امامت هنوز سنی از عمر امام جواد (ع ) نگذشته بود . مأمون نمی دانست که مقام ولایت و امامت که موهبتی است الهی ، بستگی به کمی و زیادی سالهای عمر ندارد .
باری ، حضرت جواد (ع ) با عمر کوتاه خود که همچون نوگل بهاران زودگذر بود ، و در دوره ای که فرقه های مختلف اسلامی و غیر اسلامی در میدان رشد و نمو یافته بودند و دانشمندان بزرگی در این دوران ، زندگی می کردند و علوم و فنون سایر ملتها پیشرفت نموده و کتابهای زیادی به زبان عربی ترجمه و در دسترس قرار گرفته بود ، با کمی سن وارد بحثهای علمی گردید و با سرمایه خدایی امامت که از سرچشمه ولایت مطلقه و الهام ربانی مایه گرفته بود ، احکام اسلامی را مانند پدران و اجداد بزرگوارش گسترش داد و به تعلیم و ارشاد پرداخت و به مسائل بسیاری پاسخ گفت .
برای نمونه ، یکی از مناظره های ( = احتجاجات ) حضرت امام محمد تقی (ع ) را در زیر نقل می کنیم : " عیاشی در تفسیر خود از ذرقان که همنشین و دوست احمد بن ابی دؤاد بود ، نقل می کند که ذرقان گفت : روزی دوستش ( ابن ابی دؤاد ) از دربار معتصم عباسی برگشت و بسیار گرفته و پریشان حال به نظر رسید .
گفتم : چه شده است که امروز این چنین ناراحتی ؟
گفت : در حضور خلیفه و ابوجعفر فرزند علی بن موسی الرضا جریانی پیش آمد که مایه شرمساری و خواری ما گردید .
گفتم : چگونه ؟ گفت : سارقی را به حضور خلیفه آورده بودند که سرقتش آشکار و اقرار به ی کرده بود .
خلیفه طریقه اجرای حد و قصاص را پرسید . عده ای از فقها حاضر بودند ، خلیفه دستور داد بقیه فقیهان را نیز حاضر کردند ، و محمد بن علی الرضا را هم خواست . خلیفه از ما پرسید : حد اسلامی چگونه باید جاری شود ؟
من گفتم : از مچ دست باید قطع گردد . خلیفه گفت : به چه دلیل ؟ گفتم : به دلیل آنکه دست شامل انگشتان و کف دست تا مچ دست است ، و در قرآن کریم در آیه تیمم آمده است : فامسحوا بوجوهکم و ایدیکم . بسیاری از فقیهان حاضر در جلسه گفته مرا تصدیق کردند .
یک دسته از علماء گفتند : باید دست را از مرفق برید . خلیفه پرسید : به چه دلیل ؟ گفتند : به دلیل آیه وضو که در قرآن کریم آمده است : . و ایدیکم الی المرافق . و این آیه نشان می دهد که دست را باید از مرفق برید .
دسته دیگر گفتند : دست را از شانه باید برید چون دست شامل تمام این اجزاء می شود . و چون بحث و اختلاف پیش آمد ، خلیفه روی به حضرت ابوجعفر محمد بن علی کرد و گفت : یا اباجعفر ، شما در این مسأله چه می گویید ؟
آن حضرت فرمود : علمای شما در این باره سخن گفتند . من را از بیان مطلب معذور بدار . خلیفه گفت : به خدا سوگند که شما هم باید نظر خود را بیان کنید .
حضرت جواد فرمود : اکنون که من را سوگند می دهی پاسخ آن را می گویم .
این مطالبی که علمای اهل سنت درباره حد ی بیان کردند خطاست . حد صحیح اسلامی آن است که باید انگشتان دست را غیر از انگشت ابهام قطع کرد .
خلیفه پرسید : چرا ؟ امام (ع ) فرمود : زیرا رسول الله (ص ) فرموده است سجود باید بر هفت عضو از بدن انجام شود : پیشانی ، دو کف دست ، دو سر زانو ، دو انگشت ابهام پا ، و اگر دست را از شانه یا مرفق یا مچ قطع کنند برای سجده حق تعالی محلی باقی نمی ماند ، و در قرآن کریم آمده است " و ان المساجد لله . " سجده گاه ها از آن خداست ، پس کسی نباید آنها را ببرد .
معتصم از این حکم الهی و منطقی بسیار مسرور شد ، و آن را تصدیق کرد و امر نمود انگشتان را برابر حکم حضرت جواد (ع ) قطع کردند .
ذرقان می گوید : ابن ابی دؤاد سخت پریشان شده بود ، که چرا نظر او در محضر خلیفه رد شده است
. سه روز پس از این جریان نزد معتصم رفت و گفت : یا امیرالمؤمنین ، آمده ام تو را نصیحتی کنم و این نصحیت را به شکرانه محبتی که نسبت به ما داری می گویم .
معتصم گفت : بگو . ابن ابی دؤاد گفت : وقتی مجلسی از فقها و علما تشکیل می دهی تا یک مسأله یا مسائلی را در آنجا مطرح کنی ، همه بزرگان کشوری و لشکری حاضر هستند ، حتی خادمان و دربانان و پاسبانان شاهد آن مجلس و گفتگوهایی که در حضور تو می شود هستند ، و چون می بینند که رأی علمای بزرگ تو در برابر رأی محمد بن علی الجواد ارزشی ندارد ، کم کم مردم به آن حضرت توجه می کنند و خلافت از خاندان تو به خانواده آل علی منتقل می گردد ، و پایه های قدرت و شوکت تو متزل می گردد .
این بدگویی و اندرز غرض آلود در وجود معتصم کار کرد و از آن روز در صدد برآمد این مشعل نورانی و این سرچشمه دانش و فضیلت را خاموش سازد . این روش را - قبل از معتصم - مأمون نیز در مورد حضرت جوادالأئمه (ع ) به کار می برد ، چنانکه در آغاز امامت امام نهم ، مأمون دوباره دست به تشکیل مجالس مناظره زد و از جمله از یحیی بن اکثم که قاضی بزرگ دربار وی بود ، خواست تا از امام (ع ) پرسشهایی کند ، شاید بتواند از این راه به موقعیت امام (ع ) ضربتی وارد کند . اما نشد ، و اما از همه این مناظرات سربلند درآمد .
روزی از آنجا که " یحیی بن اکثم " به اشاره مأمون می خواست پرسشهای خود را مطرح سازد مأمون نیز موافقت کرد ، و امام جواد (ع ) و همه بزرگان و دانشمندان را در مجلس حاضر کرد . مأمون نسبت به حضرت امام محمد تقی (ع ) احترام بسیار کرد و آنگاه از یحیی خواست آنچه می خواهد بپرسد . یحیی که پیرمردی سالمند بود ، پس از اجازه مأمون و حضرت جواد (ع ) گفت : اجازه می فرمایی مسأله ای از فقه بپرسم ؟ حضرت جواد فرمود : آنچه دلت می خواهد بپرس .
یحیی بن اکثم پرسید : اگر کسی در حال احرام قتل صید کرد چه باید بکند ؟ حضرت جواد (ع ) فرمود : آیا قاتل صید محل بوده یا محرم ؟ عالم بوده یا جاهل ؟ به عمد صید کرده یا خطا ؟ محرم آزاد بوده یا بنده ؟ صغیر بوده یا کبیر ؟ اول قتل او بوده یا صیاد بوده و کارش صید بوده ؟ آیا حیوانی را که کشته است صید تمام بوده یا بچه صید ؟ آیا در این قتل پشیمان شده یا نه ؟ آیا این عمل در شب بوده یا روز ؟ احرام محرم برای عمره بوده یا احرام حج ؟ یحیی دچار حیرت عجیبی شد . نمی دانست چگونه جواب گوید .
سر به زیر انداخت و عرق خجالت بر سر و رویش نشست . درباریان به یکدیگر نگاه می کردند .
مأمون نیز که سخت آشفته حال شده بود در میان سکوتی که بر مجلس حکمفرما بود ، روی به بنی عباس و اطرافیان کرد و گفت : - دیدید و ابوجعفر محمد بن علی الرضا را شناختید ؟ سپس بحث را تغییر داد تا از حیرت حاضران بکاهد . باری ، موقعیت امام جواد (ع ) پس از این مناظرات بیشتر استوار شد .
امام جواد (ع ) در مدت 17سال دوران امامت به نشر و تعلیم حقایق اسلام پرداخت ، و شاگردان و اصحاب برجسته ای داشت که : هر یک خود قله ای بودند از قله های فرهنگ و معارف اسلامی مانند :
ابن ابی عمیر بغدادی ، ابوجعفر محمد بن سنان زاهری ، احمد بن ابی نصر بزنطی کوفی ، ابوتمام حبیب اوس طائی - شاعر شیعی مشهور - ابوالحسن علی بن مهزیار اهوازی و فضل بن شاذان نیشابوری که در قرن سوم هجری می زیسته اند .
اینان نیز ( همچنانکه امام بزرگوارشان همیشه تحت نظر بود ) هر کدام به گونه ای مورد تعقیب و گرفتاری بودند .
فضل بن شاذان را از نیشابور بیرون کردند .
عبدالله بن طاهر چنین کرد و سپس کتب او را تفتیش کرد و چون مطالب آن کتابها را - درباره توحید و . - به او گفتند قانع نشد و گفت می خواهم عقیده ی او را نیز بدانم .
ابوتمام شاعر نیز از این امر بی بهره نبود ، امیرانی که خود اهل شعر و ادب بودند حاضر نبودند شعر او را - که بهترین شاعر آن روزگار بود ، چنانکه در تاریخ ادبیات عرب و اسلام معروف است - بشنوند و نسخه از آن داشته باشند .
اگر کسی شعر او را برای آنان ، بدون اطلاع قبلی ، می نوشت و آنان از شعر لذت می بردند و آن را می پسندیدند ، همین که آگاه می شدند که از ابوتمام است یعنی شاعر شیعی معتقد به امام جواد (ع ) و مروج آن مرام ، دستور می دادند که آن نوشته را پاره کنند .
ابن ابی عمیر - عالم ثقه مورد اعتماد بزرگ - نیز در زمان هارون و مأمون ، محنتهای بسیار دید ، او را سالها زندانی کردند ، تازیانه ها زدند . کتابهای او را که مأخذ عمده علم دین بود ، گرفتند و باعث تلف شدن آن شدند و . بدین سان دستگاه جبار عباسی با هواخواهان علم و فضیلت رفتار می کرد و چه ظالمانه !

شهادت حضرت جواد علیه اسلام
این نوگل باغ ولایت و عصمت گرچه کوتاه عمر بود ولی رنگ و بویش مشام جانها را بهره مند ساخت .
آثار فکری و روایاتی که از آن حضرت نقل شده و مسائلی را که آن امام پاسخ گفته و کلماتی که از آن حضرت بر جای مانده ، تا ابد زینت بخش صفحات تاریخ اسلام است .
دوران عمر آن امام بزرگوار 25سال و دوره امامتش 17سال بوده است . معتصم عباسی از حضرت جواد (ع ) دعوت کرد که از مدینه به بغداد بیاید .
امام جواد در ماه محرم سال 220هجری به بغداد وارد شد . معتصم که عموی ام الفضل زوجه حضرت جواد بود ، با جعفر پسر مأمون و ام الفضل بر قتل آن حضرت همداستان شدند . علت این امر - همچنان که اشاره کردیم - این اندیشه شوم بود که مبادا خلافت از بنی عباس به علویان منتقل شود .
از این جهت ، درصدد تحریک ام الفضل برآمدند و به وی گفتند تو دختر و برادرزاده خلیفه هستی ، و احترامت از هر جهت لازم است و شوهر تو محمد بن علی الجواد ، مادر علی هادی فرزند خود را بر تو رجحان می نهد .
این دو تن آن قدر وسوسه کردند تا ام الفضل - چنان که روش ن نازاست - تحت تأثیر حسادت قرار گرفت و در باطن از شوهر بزرگوار جوانش آزرده خاطر شد و به تحریک و تلقین معتصم و جعفر برادرش ، تسلیم گردید .
آنگاه این دو فرد جنایتکار سمی کشنده در انگور وارد کردند و به خانه امام فرستاده تا سیاه روی دو جهان ، ام الفضل ، آنها را به شوهرش بخوراند . ام الفضل طبق انگور را در برابر امام جواد (ع ) گذاشت ، و از انگورها تعریف و توصیف کرد و حضرت جواد (ع ) را به خوردن انگور وادار و در این امر اصرار کرد .
امام جواد (ع ) مقداری از آن انگور را تناول فرمود . چیزی نگذشت آثار سم را در وجود خود احساس فرمود و درد و رنج شدیدی بر آن حضرت عارض گشت .
ام الفضل سیه کار با دیدن آن حالت دردناک در شوهر جوان ، پشیمان و گریان شد ، اما پشیمانی سودی نداشت .
حضرت جواد (ع ) فرمود : چرا گریه می کنی ؟ اکنون که مرا کشتی گریه تو سودی ندارد . بدان که خداوند متعال در این چند روزه دنیا تو را به دردی مبتلا کند و به روزگاری بیفتی که نتوانی از آن نجات بیابی . در مورد مسموم کردن حضرت جواد (ع ) قولهای دیگری هم نقل شده است .

 

ن و فرزندان حضرت جواد علیه السلام

زن حضرت جواد (ع ) ام الفضل دختر مأمون بود . حضرت جواد (ع ) از ام الفضل فرزندی نداشت .
حضرت امام محمد تقی زوجه دیگری مشهور به ام ولد و به نام سمانه مغربیه داشته است .
فرزندان آن حضرت را 4 پسر و 4 دختر نوشته اند بدین شرح :

1 - حضرت ابوالحسن امام علی النقی ( هادی )
2 - ابواحمد موسی مبرقع
3 - ابواحمد حسین
4 - ابوموسی عمران
5 - فاطمه
6- خدیجه
7- ام کلثوم
8- حکیمه حضرت جواد (ع ) مانند جده اش فاطمه زهرا زندگانی کوتاه و عمری سراسر رنج و مظلومیت داشت .


بدخواهان نگذاشتند این مشعل نورانی نورافشانی کند . امام نهم ما در آخر ماه ذیقعده سال 220ه . به سرای جاویدان شتافت . قبر مطهرش در کاظمیه یا کاظمین است ، عقب قبر منور جدش حضرت موسی بن جعفر (ع ) زیارتگاه شیعیان و دوستداران است .


آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها